۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

هرچه بود و نبود.


فارغ التحصیلی از کاردانی!
بلاتکلیفی برا کارشناسی!
قبولی زابل = غصه!
تطبیق درسها و درگیریهای آموزشی!
ترم اول؛ همکلاسی شدن با ترم سه ایی ها، تنهایی وغریبی، درس استاد باتر، شیمی، نمرات نجومی، ناامیدی!
ترم دوم؛ دوستی، دخترا، خوابگاه، استاد چمن، امید!
ترم سه؛ علامتِ مثبتِ متحرک، بی انصافی، سرکشی، استرس، خستگی، نمره پاسی!
ترم چهار؛ تکرار مکررات، بیست!
ترم پنج؛ کلاس، استاد مرتضوی، اشتیاق، خستگی، اردو، ارشد، روزگاری عااااااااااااااااااااااااااالی!

 تابستان؛ پروژه، نیاوران، تهران، آبجی، مشکل، سردرد، نگاه، حرف، بوس، بغل، اول دو راهی!
...
...
...
 بالاخره!

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

پروژه نهایی

چند وقتیه که دنبال یه شی برای پروژه نهایی می گردم.
اولین کاری که کردم از دانشگاه یه نامه بردم میراث گرگان و خواستم یه شی در اختیارم بزارن!
بعد کلی سردواندن من رو ارجاع دادن به امین اموال موزه (آقای ...)؛ایشون هم طی مشورت با دوستانشون در حضور خودم و کلی مسخره کردن و تحقیر گفتن: برو فردا بیا!
رفتم و فردا اومدم، باز هم از صبح منتظر تا ظهر و عاقبت برای اینکه مستقیم نگن؛ برو گم شو، شی ای رو نشونم دادن که من از اول توضیح دادم چنین چیزی نمیخواهم!
و گفتن باید مواد برای مرمت رو خودم تهیه کنم و یه تعهد بدم که این شی در طی و بر اثر مرمت آسیبی نمی بینه و هزار جور بامبول دیگه!

...!

این هم  گوشه ای از مشکلات دانشجویان مرمت